۱۳۸۶ اسفند ۲۲, چهارشنبه

نظریات نیچه در فلسفه اخلاق (POST 169)

افكار و سخنان نيچه : نيچه سخنان و حرفهايي را زده است كه خلاف آن چيزي است كه جامعه و مردم آن را در تبادلات اجتماعي دريافته‌اند البته اگر سخنان نيچه در باب بحث‌هاي فلسفي پيچيده بود كه در محافل فيلسوفان مطرح مي‌شد شايد جاي تعجب نبود لكن او سخناني بسيار عاميانه را كه با فرهنگ مردم و منش‌هاي مردم سرستيز داشت بر زبان جاري كرده است او اين سخنان را بسيار شاعرانه و قدرتمند گفته است بطوري كه تأثيرش را گذاشته و كتابهاي او از پر فروش‌ترين كتابها گرديده است و انديشه‌اش به بحث گذاشته مي‌شود0 او در مورد سقراط حكيم بزرگ يونان و معلم اخلاق گفته است كه (سقراط يك سوء تفاهم بود) و همچنين در مورد دين مسيحيت نيز كه به طرز افراطي از آموزه‌هاي اخلاقي سرشار است مي‌گويد كه (مسيحيت يك سوء تفاهم بود)0 در مورد خداوند كه داستايوسكي مي‌گويد اگر خداوند نباشد هر كاري مجاز مي‌شود نيچه گفته است كه (خدا مرده است) 0 او در مورد خود گفته است كه (من انسان نيستم من ديناميتم) 0 عقايد اخلاقي : نيچه مدعي است كه رانده شدن روحيه ديونيزوسي (يكي از خدايان يونان كه مظهر شراب مهمان دوستي و واگذاردن زندگي بود) از سوي روحيه آپولوني (يكي از خدايان يونان كه مظهر كرامت و حرمت و با انديشه‌هايي چون خودت را بشناس و يا از حد و مرزت فراتر نرو) علت انحطاط فرهنگ و تمدن يوناني بوده او معتقد بود كه انحطاط فرهنگ يوناني ـ غربي را بهتر از هر جاي ديگر مي‌توان در روحيه فلسفي مغرب زمين خواند0 نيچه نخست تحت لواي زرتشت حكيم پارسي با اين طرز تفكر مبارزه كرد و « چنين گفت زرتشت » را در اين رابطه نوشت0او برآمدن انسان جديدي را كه همان (ابر مرد) است اعلام مي‌كند0 نيچه در قبال اخلاق سنتي موضعي كاملاً مخالف اختيار كرد و گفته است كه « مجموعه اخلاق نيك خواهانه يك سوء تفاهم بود » از نظر او اينكه انسان بايد انسانيتش را به معناي تام و تمام در خود محقق سازد و اينكه « رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نباشد » و اينكه انسان بايد اراده و فهم خود را در چارچوب يك زندگي نيك شكوفا كند و در هماهنگي با طبيعت و انسانهاي ديگر و خود از عقل و يا از ساير منابع انديشه مثل وحي كمك بگيرد همه و همه يك خطاي بزرگ است0 از منظر نيچه انسان زماني كامل و سعادتمند است كه (فراسوي نيك و بد) زندگي كنند0 نيچه اخلاق را از منظر طبقاتي مي‌بيند همان گونه كه ماركس اقتصاد و جامعه را از اين منظر ديده است0 نيچه اخلاق را نه زاينده فرهنگ جامعه و نه احساسات فرد مي‌داند0 نه نسبي‌گرائي فرهنگي را مي‌پذيرد و نه احساس گرائي را0 او انسان‌ها را به دو طبقه تقسيم مي‌كند طبقه سروران و بردگان كه هر كدام از اين طبقه اخلاق خاص خود را دارند0 نزد سروران مفاهيم (نيك ـ بد) همرديف مفاهيم (ادب و بي‌حرمتي) است0 اين طبقه رفتارها و اخلاقيات كه با ترس و يا همدردي مترادف هستند را بد مي‌خوانند و رفتار و اخلاق غرورآميز ـ برتر ـ سرورمابانه ـ خوب هستند0 اين گروه بر توان و قواي خود اعتماد مي‌ورزند و درصد ارضاي آرزوها و تمنيات خود بر مي‌آيند و بطور طبيعي عليه انسان‌هاي فرودست خصومت مي‌ورزند و فروتني و گذشت را به مسخره مي‌گيرند0 طبقه بردگان ، اخلاق ، گرايشات و آرزوهاي سروران را محكوم مي‌كنند0 در اين طبقه همچنان كه قدرت و جاه‌طلبي طبقه سروران بد و ضد اخلاق تلقي مي‌گردد خصلت‌هاي بردگان اخلاقي خوب توصيف مي‌شود در حقيقت چون بايد از سروران تبعيت كنند و فرمانبردار باشند در نظر آنان فرمانبرداري ، اخلاق خوبي است و غرور اخلاقي بد و همچنين در اين رابطه صبر ، مهرباني ، برادري ، هم زيستي ، محبت فضيلت محسوب مي شود0 نظام اخلاقي نيچه برآمده از تصور او از انسان است از اينكه انسان هنگامي به مقام انسانيت نائل مي‌شود كه قابليت‌هاي انساني خود را با عقل و اراده محقق سازد از نظر او كاريكاتوري از (ابرمرد) و از زندگي است0 از نظر او انسان هنگامي مجال و فرصت شكوفاشدن دارد كه بتواند هر گونه مقاومتي را در هم بشكند و از خود ابر مرد بسازد او معتقد است كه مراقبت و اعمال تحكم بر اراده و فهم (اراده بر قدرت) ، يعني موتور زندگي را محدود مي‌سازد0 انسان هنگامي سرور خواهد بود كه خود را در درياي جاويدان زندگي در اندازد و با او پيش رود0 نگاه انتقادي : نيچه نه تنها خدا را بلكه انسان را نفي كرده است آن هم با تندترين جملات كه تاكنون هيچ كس جرئت ابراز آن را نداشت0 نه تنها انسان را فاقد بعد روحاني مي‌دانست بلكه عقل او را مورد انكار قرار داد0 او انسان را حيواني ددمنش توصيف مي‌كند و چنين است كه بسياري از مخالفان نيچه در فلسفه او زمينه‌هايي براي پرورش افكار مستبدانه و جنون آميز (رايش سوم) يافته‌اند و غالباً برتري نژادي ژرمن‌ها را با ابر مردي كه نيچه از آن سخن گفته مرتبط مي‌دانند0 اما اين نيز واقعيت است كه نيچه نژاد آلماني را نكوهش كرده است0 در فلسفه او پس از نفي خدا و روح انسان ديگر چه چيز باقي مي‌ماند ؟ احتمالاً هيچ و همان نيست انگاري كه نيچه به آن رسيده است0 فهم غلط نيچه از دين و خدا و انسان ، (ابرمرد) او را به (ابر امردي) كه به نيهيلسم مي‌انجامد تبديل كرده است هر چند برخي اين ابرمرد را (رايش سوم) و برخي (داوينچي) مي‌دانند0 مقايسه نظام اخلاقي نيچه : در صورتي كه نظام اخلاقي نيچه را با نظام اخلاق ديني مقايسه كنيم به نتايج جالب توجه مي‌رسيم0 ابر مرد نيچه را با لباس مذهب و دين در نظام اخلاق ديني فراوان داريم0 در حاليكه نيچه به بيراهه مي‌رود و بدنبال آن در نظام غير ديني و حتي ضد ديني است0 البته منصور حلاج عارف بزرگ قرن سوم از ديدگاه ماركسيست‌ها ابرمردي است كه از (خودآئي) به (خدائي) رسيده است و خود را خدا مي‌داند البته شطحيات او نيز مترادف با سخنان نيچه است0 اما در مكتـب اسلام حضرت علي (ع) انسان كاملـي است و مترادف « ابر مرد » 0 او كسي است كه براساس آرزوي نيچه فراتر از نيك و بد مي‌انديشيد0 او كسي است كه در نماز خود انگشتري يادگار رسول خدا را به گدا مي‌دهد و در جنگ صفين بر عليه آنان كه قرآن را سرنيزه مي‌كند و قرآن را به داوري مي‌طلبد به ياران خود مي‌گويد : كه قرآن ناطق منم ، اينها پاورق پاره‌اي بيش نيستند و در جنگ خندق در نبرد تن به تن با عمر بن عبدود وقتي كه خواست سر او را از تن جدا كند و او آب دهان انداخت لحظه‌اي درنگ كرد كه مباداً اين كشتن او از سر انتقام و هواي نفس باشد0از اين نمونه‌ها در مكتب اسلام فراوان هستند اما ماحصل كلام اينكه بنظر مي‌رسد كه ابر مرد نيچه همان انسان خليفه الله مكاتب ديني باشد0 نتيجه : با بررسي افكار نيچه مشخص مي‌گردد كه او بدنبال الگوئي از انسان است كه ابر مرد باشد و فراتر از نيك و بد بينديشد : حضرت علي (ع) مي‌فرمايد كه برخي خدا را به طمع بهشت عبادت مي‌كنند و اين عبادت تاجران است و برخي به خاطر ترس از جهنم عبادت مي‌كنند كه اين عبادت بردگان است من خدا را بخاطر محبت او و بخاطر خداوندي او عبادت مي‌كنم 0 آيا مصداق اين سخنان انديشيدن فراتر از نيك و بد نيست ؟ اما اينكه نيچه چرا بدنيال الگوي خود در نظام غير ديني و ضد دين جستجو مي‌كند ؟ مسئوليت فيلسوفان و معتقدان به وحدانيت خداوند و معتقدان نظام‌ها ديني را سنگين‌تر مي‌كند0 آيا اين نظام‌ها در گسترش افكار فلسفي خود كاستي داشته‌اند ؟ آيا نيچه با اين افكار و اين نظام‌ها و اين شخصيت‌هاي ديني آشنا بوده است ؟ اينها همه پرسش‌هايي است كه متفكران اسلامي را به تلاشي دو چندان در اشاعه مباني فلسفي و اخلاقي دين نه به عنوان گفتگوي تمدن‌ها و نه به عنوان گفتگوي اديان بلكه به عنوان (گفتگوي اخلاق‌ها) براي يافتن منشور تفاهم ملل تحريك مي‌نمايد.
منبع : MyDocument.ir


۲ نظر:

Tina گفت...

سلام
ممنون که به وبلاگم اومدید
من هم شما رو لینک کردم
موفق باشی

Tina گفت...

http://ghadamhaye-bi-seda.blogfa.com