۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه

سینما و گرافیک ایران (POST 180)


در روابط اقتصادی سینما مانند هر محصول دیگر پایین نگه داشتن منطقی هزینه های تولید یكی از دغدغه های سرمایه گزاران است و در نهایت فروش بیشتر از اهداف ارائه فیلم است و این كاملا پذیرفته شده اما شرایط حاكم بر بازار این روند را به شیوه های متعددی برهم می زند. بالا بودن هزینه های مواد مصرفی و كرایه ابزار و هزینه تبلیغات بسیار بالای تلویزیون، نسبت به دستمزد متخصصین. همه اینها را كه كنار هم بگذارید می بینید آنهایی كه تخصصی در هیچكدام از بخشهای تولیدی ندارند و تنها صاحب برخی ابزارها هستند بسیار راحتر و با سود بیشتری كار می كنند تا آنهایی هنر و تخصصی دارند. این موضوع به نفسه هیچ اشكالی ندارد اما تداوم كاری، اعتبار، تاثیرگذاری و امنیت یكی با دیگری قابل مقایسه نیست. یكی از دیگر علتها محدود بودن و انحصاری بودن پخش و عرضه فیلم است در این حالت داشتن یك پخش كننده با نفوذ حرف اول را می زند و بقیه تخصصها در درجه چندم اهمیت قرار می گیرند. مانند كارگردان، فیلمبردار، نویسنده و فیلمنامه تا طراحان گرافیست كه برای فیلمی دعوت می شوند. در این شرایط آنهایی در تجارت فیلم نقش اصلی را بازی می كنند میتوانند سلیقه و شرایط خودشان را بر روند ساخت فیلم تحمیل كنند حالا چه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم. نتیجه چنین ساختاری متمایل شدن به سمت عواملی است كه مخاطبان با آنها آشنا هستند و قبلا امتحان خود را در جذب تماشاگر داده اند، از داستان، چهره های بازیگران و نامهای مطرح. چراكه برای موفقیت در بازار عرضه فیلم دیگر نیازی به برنامه ریزی و استفاده از متخصص و هنرمند نخواهد بود زیرا پخش آن قبلا مشخص شده است. این موضوع در برنامه های تلویزیونی و سریالها و اخبار و تبلیغات در رسانه های جمعی تا نمایشگاهها و غرفه های آنجا و در كل روابطی كه هنر گرافیك، و سینما به نوعی با آنها در ارتباط هستند به همین شیوه تاثیر می گذارد و تخصص، مهارت، خلاقیت و كیفیت از اهمیت كمتری برخوردار می شوند. و در حقیقت مناسبات فروش و اشخاص و روابط آنهاست كه مهم می شود نه كیفیت كالا و تبلیغات و پخش مناسب آنها و نه تحقیقات برای محصولات جدید. درنهایت انحصار و تلاش برای حفظ این موقعیتهای انحصاری، فرصتها را نیز به همین نحو به طور محدودتری ایجاد می كند و فراوانی كارهای خوب و با كیفیت بالا به همین نسبت پایین می آید، بطوری كه اهمیت انجام دادن یك كار و گرفتن یك قرارداد بسیار مهمتر از داشتن دانش و توانایی و خلاقیت برای انجام آن است. كارهای با كیفیتی را كه مشاهده می كنید بر اساس وژگیهای شخصیتی افراد حاصل می شود كسانی كه برای خود افقهای بالاتری از در خواست موجود را می ببینند و بر اساس دانشی كه دارند نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت باشند و استاندارد بالایی برای خود تعریف می كنند. این افراد هیچ تاییدی از طرف سیستم كاری دریافت نمی كنند اغلب سفارش دهندگان برای خلاقیت و نوآوریهای آنان پاداشی در نظر نمی گیرند. اگر در زمانی به این افراد متخصص مراجعه می كنند به دلیل اعتباری است كه باید در فلان سمینار یا نمایشگاه خارج از كشور و یا بازار باز هم كشوری دیگر داشته باشند، در این حالت هم نه بر اساس معیارهایی خود بلكه بر اساس معیارهایی كه مشتری یا محیط نمایشگاهی خاص این تخصص را می خواهند اما برای خودشان و بازار داخل این اهمیت چندانی ندارد. در اینجا می توان دوباره به پوستر هایی بازگشت كه در موزه سینما در كنار هم قرار داده شده اند، آنهایی كه برای پخش داخلی هستند و آنهایی كه برای جشنواره ها و نمایش خارج از كشور انتخاب شده اند. در پوستر های اعلانهای امروزه تنها چهره هایی را می بینید كه با حالتی به سمتی نگاه می كنند و اگر چهره های پوسترهای مختلف را با هم عوض كنید هیچ اتفاقی نمی افتد چراكه از عناصر بیانگر دیگر مانند رنگ، نماد و نشانه، تصویرسازی و تركیب بندی كه معنا، مفهوم و احساس را منتقل می كنند،بی بهره اند. یكی از عوامل در بوجود آمدن این پدیده كه بیرونی است را شرح دادم اما طراحان و شركتهای تبلیغاتی یا نظام آموزشی هم در این بوجود آمدن شرایط سهیم اند به این نحو كه تمایل شدیدی به تكرار سبك ظاهری كارهای سالهای 50 و 60 وجود دارد، تاكید می كنم تكرار سبك ظاهری چرا كه اگر از روشهای آنها و شیوه تحلیلشان استفاده می شد قطعا با همان سرعت و خلاقیتی كه شروع شده بود ادامه می یافت و افقهای جدیدتری را بوجود می آورد. كارهای ماندگاری كه بعد از گذشت سالها هنوز جذاب و پیش رو به نظر می رسند و شایستگی این را دارند كه در موزه ها نگهداری شوند و در كلاسهای درس برای آموزش مورد استفاده قرار گیرند فقط به خاطر سبك ظاهری و تكنیكی آنها نیست بلكه به دلیل نوع نگاه و اندیشه ای است كه آن را بوجود آورده است. كارهایی كه برای همان دهه های پرشتاب 50 و 60 می باشند از روحیه ای جستجو گرانه، عصیانگر و كشف علمی بر خوردارند كه اینچنین بعد از سالها موثر بوده اند به طوری كه حتی با تكنیكهای جدید و كامپیوتر هم سعی می كنند به همان سبك كار كنند بدون اینكه به الزامات آن سبك و اصلا نگاه تحلیلی آن توجهی داشته باشند. امروزه رسانه ها و تولیدات رسانه ای جدید محدودیتهای زیادی را برداشته اند و همچنان كه می دانیم هنرمند گرافیست امروز به ابزارهایی برای خلق دنیایی كامل مجهز است اما در خلال یادگیری این ابزار، دانش استفاده از آن و تحلیل توسط این ابزار را نمی آموزد، و انتظاری هم از طرف بیشتر سیستمهای درخواست كننده وجود ندارد. و این هم باز به دلیل كم اهمیت دانستن نگاه تحلیل گرانه است در حالی كه شركتهایی كه از نیروهای متخصص (در ابزار و تكنیكها و دانش تئوری) استفاده كرده اند در طی زمان بسیار بیشتر از سرمایه گذاری اولیه سود برده اند.

منبع : HAMEDAN.IR


هیچ نظری موجود نیست: